رونیکارونیکا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 15 روز سن داره

رونیکا انرژی مثبت مامان و باباش

بابا عمار مامان ماطی رونیکا و کیاشا

مامانی با تمام وجودم دوست دارم خدا حافظ ونگهدارت باشه واسم

مامانی عزیزم قربونت برم بزنم به تخته ماشالا ماشالا هر روز دازی خوشکل تر میشی هر  کس ببینتت با یک نظر عاشقت میشه بابای دیونه وار میپرستت منظورم بابا کرامت. قربونت برم دیشب که شب ٢٣ بود خونه بابا جون بودیم ساعتای ١٠ شب بود داشتیم مییومدیم که بریم طبق عادت همیشگی دوباره همه اومدن بئرقت کنن وهی توی بغل خاله ومامان جونت وبابا جونت بری وتو هم گریه کنی طبق عادتت بابا جون گرفتت بالا سرش گفت ای خدا بچهام مثل قران پاکه پاکه واز تو خواست براش دعا کنی قربونت برم توهم دعا کن که سالهای سال بالا سرمون باشن مامان باباهات مامانی عزیز داری سینه خیز میری این روزا ولی عقب عقب مامان نسترن میگه دای مجید  هم همینطوری میرفته اولش از دو روز پیش هم...
22 مرداد 1391

رفتن رونیکا به اتلیه

مامانی قربونت برم کار خدا رو ببین پارسال نمیدونستم که دخملکی یا که پسر نمیدونستم چه ماهی تو وجودم دارم پرورش میدم قربونت برم عروسک .....................اخ که مامان پارسال چه حال بدی داشتم رفته بودم خونه مامان جونینا تو توی وجودم بودی و داشتی رشد میکردی امروز با اوین رفتیم ازتون عکس گرفتیم اخه شما که با هم متولد شدید من وبابا ومامان وبابای اوین هم با فاصله ١٤ روز دو هفته ازدواج کردیم  میشه یک هفته قبل از عروسی اونا ویک هفته بعد از عروسی مامان وبابا عزیزم خیلی از تاریکی میترسیدی همش یه ریز گریخ کردی راستی خالهس مریم هم خونمون اومدخ بود امروز که بیاد موهاتو درست کنه اخه چشم نخوره ماشالا خیلی حرفه ای.....لباس عمه انیسم پوشیدی تو وا...
6 مرداد 1391
1